مرضیه عروه
خلق چندان جمع شد بر گور او
موکَنان، جامهدَران در شور او
مولانا دربندِ آرایههای ادبی نیست؛ لااقل در مثنوی بیشتر از غزلیات، این ویژگی دیده میشود؛ اما به هر روی، بزرگان ادبیات فارسی بر بسیاری از علوم و فنون روزگار خود تسلط داشته و به عبارتی، جامعِ برخی علوم بودهاند.
نُمود این چیرگی و آگاهی را هرچند که تعمّدی در کاربرد نداشته باشند، در ناخودآگاهِ ذهن و آثارشان میتوان دید، لذّت بُرد و ستایش کرد.
در بیت بالا و در داستان «بر دار کردن وزیر جهودی» دو واژهی «جامهدران» و «شور» که از اصطلاحات موسیقی ایرانی هستند و ارتباطشان را با مضمونِ این بخش که زاری و اندوه خلق از مرگ وزیر است نمیتوان نادیده گرفت.
مولانا به برازندگی و خواسته یا ناخواسته از این دو اصطلاح در جهت تداعی معنا و تاثیرگذاری بیشتر بهره برده و نیز تسلط خود را به رخ خواننده میکشانَد. هرچند از کنار واژهی «موکَنان» نیز که تناسبی لفظی دارد با «مویه» که از گوشههای «شور» است، نمیتوان به آسانی گذشت. دستگاه شور حال و هوایی تفکرآمیز و شاعرانه دارد که غمبرانگیز نیز هست؛ شور، در همین حال، تسلیبخشِ این غم نیز هست. این دستگاه برای توصیف احوالِ عرفانی مناسب است و تأثیرگذاری عمیقی بر ایرانیان دارد. نام «جامهدران» نیز به جامه دریدن (به دلیل از خود بی خود شدن) اشاره دارد؛ گفته میشود که «نکیسا» نوازندهی نامدار دربار ساسانیان، تصنیفی به همین نام را چنان مینواخت که حضّارِ مجلس «جامهها بر تن پاره کردند و مدهوش گردیدند.»