بحث و گفتگوی بسیاری در خصوص تیم های پایه باشگاهها شنیده شده است .
سالهاست باشگاهها در آکادمی ها ی خود به لحاظ ساختار و یا استراتژیک دچار ضعف و ناتوانی شده اند.
گواه این مهم خروجی های پایه ها به لیگ برتر و لیگ یک است .
همه باشگاههای بزرگ در پرورش و کشف استعدادها با نگاه مهجورانه یا باری بهر جهت به تیم های پایه ها می نگرند و به همین سبب در بکارگیری مدیران آکادمی ، مربیان و سایر دستیاران غیر تخصصی عمل می نمایند .
آنچه بیشتراز همه مورد توجه مدیران فعلی باشگاهها قرار می گیرد تیم های بزرگسالان است که ویترین آنها محسوب می شوند .
با مدیریت های میانی و یک سو نگری به ویترین اصلی باشگاهها ، آنچه مورد ظلم و بی توجهی قرار می گیرد تیم های پایه است که این مورد زنگ خطری برای آینده فوتبال کشور بشمار می آید که این نوع نگاه طی چند فصل آینده ، فاصله فوتبال ایران را با کشورهای صاحب فوتبال و حتی حوزه خلیج فارس زیادتر می کند .
چالش فوتبال کشور را باید از دریچه مدیران بی تجربه و ناکارآمد دانست که با رانت وارد سیستم های مدیریتی شده و فاقد هرگونه هدف گذاری و استراتژی می باشند . و برای تکمیل پازل سازمانی باشگاه به ابزارهایی بنام واسطه ها متوسل شده و این عناصر ،تمام برنامه ریزی های سازمان را در پشت صحنه فقط برای بزرگسالان طراحی و اجرا می کنند که آژیر آن برای رده پایه ها بصدا در آمده است .
اگر به دو باشگاه بزرگ و پر طرفدار استقلال و پرسپولیس نظر بیافکنیم منهای یک دوره مدیریت آکادمی محسن خلیلی در پرسپولیس و ناصر فریاد شیران در استقلال بیشتر فعالیتهای سازمانی پایه هایشان تحت الشعاع قرار خواهد گرفت که جای بررسی و کنکاش را برای افکار عمومی بجا خواهد گذاشت.
از منظر دیگر، معضلی که مدیران این دو باشگاه با آن روبرو هستند مرز بندی هایی است که افراد خارج سازمان آنرا شکل داده و به باشگاهها تحمیل می کنند .
تفکرمتعصبانه سرخ ، آبی سالهاست که فوتبال کشور را به بیراه کشانده و همیشه برای این دو رنگ پر طرفدار حد و مرز قائل شده و با نگاه حمیت و غیرت ،ابزارهای سازمانی خود را دسته بندی و شکل می دهند .
اولین انتقادی که به این تفکر دگماتیسم وارد است باید بررسی کرد مکتب اولیه همه مربیان و بازیکنان اصلی این دو تیم از چه آموزشگاهی آغاز شده که اکنون خود را در قالب پیشکسوت این دو باشگاه بزرگ دانسته و اجازه ورود هیچ عنصری را به این دو باشگاه بر نمی تابند مگر اینکه چشم آبی و یا سیاه پوست باشند .
نقص دیگری که به این دو باشگاه وارد است ام المشاغل بودن بعضی از افراد در دستگاههای تجاری و ورزشی است که راندمان و بازدهی سنوات مدیریت آنها را باید در نتایج تیمها از صدر تا ذیل جستجو کرد . و همچنان اصرار به ماندن دارند !
تا چند سال اخیر باشگاههایی همچون ، سایپا ، پیکان ، ذوب آهن ، سپاهان ، فولاد ، رسالت آموزش و تربیت همه بازیکنان را بدوش می کشیدند اما با گذر زمان و تغییرات مدیریتی که بطورطرح زوج و فرد شاهد آن هستیم به فراموشی سپرده شده و تمام امور کلیدی در آن باشگاهها بدست مدیرانی سپرده شده که تفاوت ، فیفا ، یوفا ، AFC را از کتاب کلیه و دمنه جستجو می کنند . و حاصل عملکردشان بدهی های میلیاردی است که برای مدیران بعدی از خود بجا می گذارند .
در طول دهه نود بسیاری از سیاستهای مدیران باشگاهها به منظور تربیت و پرورش استعدادها به ترکستان ختم شده است از همین رو فدراسیون فوتبال موظف است با اضافه نمودن چند بند به اساسنامه جهت انتخاب مدیران متخصص باشگاهها نقش آفرین باشد.
باید اعتراف کرد با اوضاع و احوال موجود فوتبال ، که همه باشگاهها بدنبال نتیجه گرایی با ابزارهای رشوه ، دلال بازی ، مرزبندی هستند نباید به آینده این رشته پرطرفدار امید داشت .
باید بپذیریم فوتبال همه مرزها ، رنگها ، آرمها ، فرهنگ ها ، سنت ها ، ملیتها را در نوردیده اما مدیران بی تخصص ما کماکان با افکار سرخ و آبی در کوچه آیرس یوهانس به بن بست رسیده و منتظرخلق پدیده ها از سوی کائنات هستند .