مهران بقایی
ادبیات، همواره ضد قدرت بوده است. ماهیت افشاگرش باعث شده چه بخواهد چه نخواهد در مقابل هر نوع تفکر انحصار طلبانه ای قرار بگیرد.
ادبیات مثل آن کودکی است که جسارت داشت و لخت بودن پادشاه را با انگشت به دیگران نشان داد و چیزی را که همه می دیدند اما جرات گفتنش را نداشتند به زبان آورد و جار زد.
این خاصیت ادبیات است که واژه هایش مثل ماهی، رقص کنان در رود خیال و متن حرکت می کنند و هرگز مرگ نمی پذیرند.
ادبیات با آنکه بر بالهای خیال در آسمان واژگان پرواز می کند، اما به شدت زمینی است و از آدمی جدا نیست .
شریانهای حیاتی ادبیات ریشه در خاک زندگی دارد، با همه ی تلخی ها و شیرینی هایش ، و البته به این هم بسنده نکرده است.
آدمها با رویاهایشان نفس می کشند ، رویا مثل مه ، روح آدمها را در بر گرفته، شفاف و شیرین ، تسلّا بخش و امید آفرین است.
اگر رویا را از آدم بگیری می میرد مثل گل که بی آب و آفتاب می میرد.
ادبیات رویا آفرین است . اما نه، شاید این رویاست که ادبیات را بارور می کند . رویا و ادبیات، همسایه نه، هم خانه اند ، همزادند شاید .
رویا در ذهن صیقل می خورد ، متولد می شود و پر پروازش لطیف و زیبا می شود . ذهنِ رویا پرداز خلاق است، امیدآفرین است ، سازنده است ، پویا است و هرگز نمی میرد ، هرگز .
این راز زنده ماندن شهرزاد بود شهرزاد مام قصه گوی ماست قصه هایی که در نهانخانه ی ادبیات تا همیشه محفوظ اند. جایشان امن است و از گزند حادثه در امان.
ادبیات همیشه از زمانهی جامعه جلوتر بوده است.
و به جادو و مدد ادبیات است که
نویسنده نیز چند قدم از جامعه ی خود جلوتر است .
داستان نویسان همیشه از جامعه ی خود فراتر فکر کرده اند، این خاصیت ادبیات ناب است،و نه ادبیاتی برپایه شعار ، ایدئولوژی و یا تبلیغات./